«یادم میره... یادم میره... یادم میره!؟»
بیا فقط جفتمون فراموشش نکنیم..
اصلا بخاطرش هم نیاریم..
یه روزی، همه چی درست میشه. بهت قول میدم:")
اما، فکر نکنم الان زمانش باشه.
لرز نکن،گریه هم نکن..
اصلا دلم نمیخواد ناراحت باشی.
ناراحتیت ناراحتم میکنه.
نمیدونم باید چیکار کرد، راستش من هیچی نمیدونم!
و این لعنتی یه مشکله!
جوابی برای خودمون ندارم.
هیچی! پوچم.
نمیدونم چی درسته و چی غلط.
و این حرفام صادقانهترینها هستند.
واقعا دلم میخواست یکی بود که بهم میگفت در این لحظه باید چیکار کنم.
برای همه یه جوابی دارم، میدونم باید چی بگم ، درکشون میکنم اما به خودمون که میرسم..
به تو که میرسم.
مغزم خالی میشه، کلمات رو گم میکنم.
همه چی یهویی سخت میشه..
شاید تو ندونی ، شاید هیچکس ندونه من برای تک تک کلماتی که میگی کلی فکر میکنم تا بفهممشون!
برای حرفایی که مینویسی کلی فسفر میسوزونم.
میدونم دارم همهچیو سخت میگیرم.
اما راهی برای ساده کردنش هم ندارم.
تو، حرفی داره که بتونه کمکم کنه؟
راهی داری که درست باشه؟
میتونی منو از زندونی که توی مغزم ساختم نجات بدی؟..